در همان ساعتهای باورنکردنی، دقایقی که اشک بود و اشک، ثانیه هایی که نمی گذشت،
ناگاه فکری در ذهنم دویدن گرفت:
همین امروز ، روز شهادت ، در اوج سوگ
روز آغازهاست
آغازهای متداوم برای نشان دادن تداوم راه و مقاومت.
اما چه آغازی؟
در گروهها چرخ زدم. پیامها را می خواندم و انتشار می دادم.
پیام رهبرمان!
معنای عزای عمومی!
و.!
بدنبال آغازی بودم که دیده شود چون باید دیده می شد تا هدفم را پوشش دهد.
به یاد وبلاگی افتادم که چند ماه بود به هر دلیل عقب می افتاد.
در گروه انجمن رفتم و بچه ها را بسیج کردم برا ساخت وبلاگ در همان روز،
و شد!
متن دادم و خواستم
به زبانهای مختلف از ملیتهای مختلف
باشد که این شروع، آغازی متداوم و محکم کننده عزمهایی باشد.
ناگاه به یاد دل حضرت آقا افتادم که چه خون خواهد بود. آن را چه کنیم؟
من تنها نیستم بلکه ما تنها نیستیم. این را نشان دهیم،
با طوماری
طومار مقاومت و شهادت
همه هم امضا کنیم
شاید کار عمیقی نباشد اما
متنی نوشتم و با آن خوب گریستم.
خواستم از گروه و دفتر و اینها اقدام کنم که دیدم به درازا خواهد کشید.
به یاد فرمان آتش به اختیار افتادم.
به ظرفیتهای دیگر اندیشیدم.
راه قانونی دیگری یافتم. بهتر هم بود.
پس دست به کار شدم.
اما شاید اینها فقط به نماد شروع آید یا کم به نظر آید اما
امید دارم که به یاری حق تعالی نشانی از آغازهای بی پایان پرثمر باشد!
از تک تک ما و شما!
درباره این سایت